ملیت بسیاری از دانشمندان، شاعران، علما و بزرگانی چون مولانا همواره مورد بحث، نقد و اختلاف نظر بوده است. از بین این بزرگان، یکی از برجستهترین آنها سید جمال الدّین است که عده ای بنابر شواهد و دلایلی او را زاده شده در افغانستان و برخی نیز او را از اسدآباد ایران میدانند. اما به راستی ملیّت این بزرگان از کجا است و چطور میتوان به یک پاسخ محکم برای اینگونه سوالات رسید؟ در این مقاله همراه باشید با بررسی این موضوع بر اساس سلسله جلسات و کتاب شرح حدیث عنوان بصری اثر آیت الله سید محمد محسن حسینی طهرانی.
تمام شرف ما به این چهاردهمعصوم است که از اول خلقت تا آخر عالم مثلومانندی برای آنها نیست؛ آخر سیّد جمال افغانی کیست؟! چقدر این مردم گیجاند و تا چه اندازه ما بدبختیم!
میگویند مولوی و حافظ از ما ایرانیان هستند، درحالیکه تمام افتخار مولانا و حافظ به این است که خاک درِ خانۀ امیرالمؤمنین و امام مجتبی و امام سجاد علیهم السّلام را سرمۀ چشمانشان کنند. تمام مطالب مثنوی ـ که واقعاً در میان کتب بزرگان و اولیاء در نوع خود بینظیر است ـ از مکتب امیرالمؤمنین علیه السّلام جمع و استخراج شده و مولانا این مطالب را از نزد خود نیاورده است؛ حال چرا ما باید او را چون چماقی بر سر عربها بزنیم و بگوییم که ما مولانا داریم؟! آخر ای احمق! مولانا ننگ دارد از اینکه تو اسمش را ببری! حافظ ننگش میآید که به تو نگاه کند و از درون قبر فریاد میزند که تمام افتخار و مباهات من به آن رسول امّی و آن امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السّلام است که همه عرب بودهاند.
این تکاثرطلبی که ما دارای ملیّت ایرانی، فرهنگ و زبان فارسی هستیم و باید فرهنگ نیاکانمان را حفظ کنیم، در میان ما نفوذ کرده و جاافتاده است؛ مگر این نیاکان همه افراد صالح و وارسته بودهاند؟!
شما شاهنامۀ فردوسی را بخوانید و ببینید که آنها یکمشت آدمهای لاابالی و عیّاش و قلدر و امثال اینها بودهاند. آخر شما از اسفندیار که سر تا پایش به یکجو نمیارزد و یا از جنابِ رستمِ دستانِ غولپیکر با آن تاج و یالوکوپال و وضعیت، و یا از بهمن و توران، حتی یک کلام حکیمانه در کتابها سراغ دارید؟!
سراسر وجود بنده از اینکه بخواهم خود را به چنین نیاکانی نسبت دهم بیزار است! صدهزارسال نمیخواهم که نیاکان من افرادی مثل رستم و اسفندیار باشند!