در مجلس گذشته به مناسبت سوالات و ابهاماتی كه در بعضی از مطالب پیش آمده بود صحبتهایی خدمت رفقا عرض شد و گفتیم كه ملاك در سلوك و حركت به سوی پروردگار عقلانیت است و سالك باید كارهایش را بر اساس عقلانیت انجام بدهد و الا امكان حركت و سلوك برای او وجود ندارد و این مسائلی را كه از سابق الایام مطرح میكنند كه راه خدا، راه عشق است و گذشت از مسائل و از مبانی و قوانین و امثال ذالك هست و در این زمینه هم مطالبی، اشعاری و عباراتی شاهد میآورند همه اینها براساس توهمات و تخیلات است و بر اساس فرار از تعهد و التزام و مسئولیت است.
بنده خودم یك وقت در یك مجلس روضهای شركت كرده بودم، در سابق الایام، روز تاسوعایی بود و آن واعظ درباره جریان حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام و اینكه ایشان در روز عاشورا چه كارها و از خودگذشتگیهایی از خود بروز میداد كه اگر سایر افراد بودند چنین كاری نمیكردند صحبت میكرد و این را از دایره تعقل خارج میكرد. از باب نمونه شهادت برادرانش و فرستادن آنها توسط حضرت ابوالفضل علیهالسلام به میدان جنگ و كشته شدن آنها و شهید شدن آنها را بیان میكرد. چون حضرت ابوالفضل سه برادر تنی داشت و برادران ناتنیشان هم كه خب خود ائمه یعنی امام مجتبی و سیدالشهداء علیهما السلام و سایر برادران مانند محمدبنحنفیه بودند. ولی آن حضرت برادران خودش را در روز عاشورا جلوتر فرستاد برای مقابله با معاندین، خب این به چه جهت بود؟
جهات متعددی در این زمینه میشود تصور كرد، كه یكی از آنها اقدام بر فدا نمودن نزدیكترین افراد است به پیشگاه امام خود، این یك دلیل و توجیه است و مسائل و چیزهای دیگری هم در این زمینه هست. یا اینكه فرض كنید در جریان ریختن آب در شط فرات و امساك از آب خوردن، خب این ممكن است تصور كنیم كه با مبانی عقلی جور درنمیآید! یك شخصی كه تشنه است طبعاً برای بقاء خودش و حیات خودش نیاز به آب دارد و این آب را هم در راه خدمت به امام خودش میخواهد مصرف كند و بیاشامد تا اینكه بتواند بهتر و بیشتر از امامش حمایت كند، خب عقل این را میگوید، اگر ما باشیم چه میكنیم؟ این كار را میكنیم دیگر، با آن عقلی كه خدا به ما داده ما به این كار اقدام میكنیم مخصوصا با این اوضاع وانفسایی كه تشنگی آنچنان غلبه كرده است كه طاقت و رمق را باقی نگذاشته است. در جریان تشنگی و عطش حضرت سیدالشهداء و
حضرت ابالفضل و دیگران اصلًا مسائلی مطرح میشود و چون انسان به آن مبتلا نشده، دركش برایش مشكل است.
آن وقت در چنین شرایطی انسان به آب برسد و آن را بیاورد نزدیك دهانش ولی نخورد! خب این دركش برای ما مشكل است و عقل ما یك چنین چیزی را نمیپذیرد، و یك چنین چیزی را میاندازد روی عالم عشق، عالم فدا شدن، عالم قربانی شدن، عالم خود را نیست پنداشتن و امسال ذالك ولی خب حق مطلب این است كه این عین عقل است، این عین عقل است، یعنی اگر از یك دریچه نگاه كنید، هیچ منافاتی ندارد، منتهی عقل مراتبی دارد، عقل یك بچه و كودك پنج ساله طبعا با عقل یك مرد پنجاه ساله تفاوت میكند. آن قضایایی را كه یك كودك پنج ساله میتواند توسط عقل كودكانه خود به آنها برسد طبعا خیلی متفاوت است با آن مطالبی كه یك آدم معمولی پنجاه ساله یا چهل ساله به آن میرسد.
همین افراد عادی، حالا كاری به اسلام و غیر اسلام هم نداریم، همین آدم عادی و الا اگر اینطور نباشد اداره یك كارخانه و یك سازمان را كه نمیدهند به یك بچه ده ساله، به یك فردی باید داده بشود كه نسبت به مسائل تجربه دارد، توجه كردید؟ این عقل دائما در حال رشد است و به عبارت دیگر از استعداد مرتباً به فعلیت میرسد و مرتباً ترقی میكند. حالا اگر آن عقل در ترقی خود، مسیر صحیح را بپیماید، رشد او در جنبه تقرب قرار میگیرد و این خیلی مسئله، مسئله دقیق و حساسی است كه چطور افراد انسانها از نقطه نظر نتایجی كه در قضایا میگیرند با یكدیگر متفاوت درمیآیند.
فرض كنید كه یك صورت مسئله را شما به یك نفر میدهید، همین صورت مسئله را به یك نفر دیگر هم میدهید این یك نتیجه میگیرد، آن یك نتیجه دیگر میگیرد، این از كجاست؟ با اینكه هر دو یك صورت مسئله به آنها داده شده، هر دو یك درك از شرایط و تشكل یك مسئله برایشان پیدا شده، این میگوید باید این كار را بكنیم، آن میگوید باید این كار را بكنیم.